… وقتی بالاخره مغازه را پیدا کرد چند دقیقه ای جلوی ویترین ایستاد. مردمی که از کنارش رد می شدند با تعجب زنی را می دیدند که با دقت به وسایل و متعلقات موتور سیکلت نگاه می کند.
سعیده پیرایش
… وقتی بالاخره مغازه را پیدا کرد چند دقیقه ای جلوی ویترین ایستاد. مردمی که از کنارش رد می شدند با تعجب زنی را می دیدند که با دقت به وسایل و متعلقات موتور سیکلت نگاه می کند. بالاخره درست زمانی که ساغر تصمیمش را گرفت که وارد مغازه شود، کمال که از هوای مرده ی داخل مغازه خسته شده بود جلوی در آمد تا نفسی تازه کند. ساغر اول به شکم و بعد به صورت کمال نگاهی انداخت و دستپاچه سلام کرد. کمال که معمولا مشتری خانم نداشت با تعجب او را برانداز کرد و گفت: سلام، بفرمایید. و او به درون مغازه راهنمایی کرد. ساغر خجالت زده وارد شد ولی همین که خواست دهان باز کند مشتری دیگری آمد. کمال مودبانه به او اشاره کرد و گفت: اجازه بدین اول کار خانم رو راه بندازم بعد!
ولی ساغر گفت: من دخترعمه آقا احسان هستم.
کمال یکه خورد ولی خود را نباخت به سرعت خواسته ی مشتری دیگر را آماده کرد و در همین حین به ساغر صندلی ای تعارف کرد. بعد از رفتن مشتری، گفت: ببخشید! انتظار شما رو نداشتم!
– خواهش می کنم. باید زودتر می آمدم و از شما معذرت می خواستم. نمی دونم احسان ماجرا رو برای شما تعریف کرده یا نه؟ و به کمال چشم دوخت!
– بله گفته! خواهش می کنم نیازی به معذرت خواهی نیست! و اگه کمکی از دستم برمیاد بفرمایید.
ساغر نفسی از سر آسودگی کشید و گفت: راستش فکر کردم شاید برای شما سوءتفاهم پیش بیاد برای همین می خواستم بهتون توضیح بدم که چرا دارم این کار رو می کنم.
کمال با صورتی کاملا کنجکاو به ساغر نگاه کرد، ساغر ادامه داد: راستش همسر سابقم، هنوزم فکر می کنه که من حق زندگی ندارم و اون باید برای همه کارهای من و بچه م تصمیم بگیره و داره با استفاده از بچه منو اذیت می کنه. من فقط می خوام کاری بکنم که دستش از زندگی من کوتاه بشه. در مورد بچه نمی تونم کاری بکنم چون به هر حال پدرشه و بالاخره حق داره، ولی می خوام دیگه نتونه از بچه سوءاستفاده بکنه. بچه هم الان نمی فهمه ولی بعدا که بزرگتر بشه بهش صدمه می خوره! امیدوارم منظور منو درک کنید!
– به هر حال به من ربطی نداره ولی این چیزی که گفتین منطقیه! همون طور که گفتم اگه بتونم دوست دارم بهتون کمک بکنم. احسان مثل برادر منه و شما هم مثل خواهرم.
ساغر با خیالی آسوده از این که باعث آزار دیگران نشده است، نفسی عمیق کشید ولی نگران از واکنش کمال ادامه داد: ببخشید که دارم این درخواست رو ازتون می کنم. من باید شهاب رو وادار کنم که دست از این کارهاش برداره برای همین می خواستم لطفی در حقم بکنید.
ادامه دارد
منبع خبر «خبرگزاری امین» است و پایگاه خبری _تحلیلی امین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. چنانچه محتوا را شایسته تذکر میدانید، خواهشمند است کد ( 423179 ) را همراه با ذکر موضوع به شماره 09141143384 پیامک بفرمایید.با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه پایگاه خبری _تحلیلی امین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.