… ساغر سرش را پایین انداخت و پیش خود اندیشید: آبروم رفت!
سعیده پیرایش
… ساغر سرش را پایین انداخت و پیش خود اندیشید: آبروم رفت!
احسان جواب داد: چشم عمه جان! ولی در دل فکری دیگر داشت. او هر لحظه که می گذشت بیشتر به این نتیجه می رسید که کمال و ساغر برای هم ساخته شده اند. چالش های زندگی ساغر می توانست کمال را از آن رکود در بیاورد و معرفت و مهربانی کمال می توانست ساغر را در حل مشکلاتش حمایت کند.
در اولین فرصت دوباره سراغ کمال رفت. کمال از گوشه ی چشم به او نگاهی انداخت. مشتری ای که در مغازه بود را راه انداخت و عصبانی پشت میزش نشست. احسان کم کم به او نزدیک شد در حالی که می ترسید دوباره چیزی به سمتش پرتاب شود. وقتی به میز رسید خندید و گفت: نهار بریم بیرون؟ و وقتی نفس عمیق از سر عصبانیت کمال را دید اضافه کرد: مهمون من!
کمال بلافاصله گفت: بریم! و به سمت در مغازه راه افتاد.
احسان لب و لوچه اش را جمع کرد و گفت: ای بر پدرت… رحمت و دنبال کمال از مغازه خارج شد و گفت: این بار میخوام ببرمت یه جای خوب که تو عمرت ندیدی! حداقل با من که می گردی یه غذای خوب بخور!
کمال نیشخندی زد و توی ماشین نشست: هر جا می خوای برو!
در رستوران کمال خیلی جدی پرسید: خب؟ تعریف کن! ماجرا چیه؟
احسان ترسان از واکنش تند کمال گفت: همون دخترداییم که گفتم! ساغر!
کمال لبش راز حرص گاز گرفت ولی احسان به او مجال نداد و گفت بذار توضیح بدم بعد منو بکش و ماجرای ساغر را همانطور که او گفته بود برایش شرح داد البته قسمت نقشه خودش برای معرفی او به ساغر را حذف کرد. این مساله از دید کمال دور نماند و پرسید: خب این خانم از کجا منو می شناخته که به عنوان خواستگار به شوهر سابقش معرفی کنه؟
احسان موضوع را عوض کرد و گفت: غذا سرد شد! بخور! بعدا حرف می زنیم!
کمال که ستوه آمده بود گفت: احسان! به خدا می کشمت! ولی در دل گفت: حالا که موقعیتی پیش آمده که بتوانم به یک مادر و فرزند کمک کنم، چرا از آن استفاده نکنم؟ حداقلش اینه که منم یکمی از این غم فاصله می گیرم. بنابراین کار را برای احسان راحت کرد و دیگر به صحبت در این مورد ادامه نداد.
در این میان شهاب هم که از قبل ماجرای ازدواج دوباره ی ساغر را پیش بینی کرده بود از این موضوع رنجیده و عصبانی بود در حالی که تقریبا فریاد می زد گفت: فکر کرده بدون من میتونه خوشحال باشه و هر کاری دلش می خواد بکنه؟
شهاب مردی باهوش بود و این را نمی شود انکار کرد. تصمیم گرفته بود نگذراد یک آب خوش از گلوی ساغر پایین برود.
ادامه دارد
منبع خبر «خبرگزاری امین» است و پایگاه خبری _تحلیلی امین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. چنانچه محتوا را شایسته تذکر میدانید، خواهشمند است کد ( 422997 ) را همراه با ذکر موضوع به شماره 09141143384 پیامک بفرمایید.با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه پایگاه خبری _تحلیلی امین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.