عروس که از پله های آرایشگاه پایین می آمد چیزی در درونش ناراحت بود. در واقع هیچ چیزی آن طوری نبود که او دلش می خواست. برادر شوهرش پشت فرمان ماشینی که گل نزده بودند نشسته بود و عروس و داماد عقب نشستند. مادرشوهرش گفته بود اگر این کار را نکنند ممکن است ,...