ما ایرانی ها از حرف های سربسته خیلی خوشمان می آید و اتفاقا حرفهای زیادی هم هست که کسی جرئت گفتنش را ندارد. فیلم های سینمایی و سریالها را می توان از جنبه های مختلفی نقد و بررسی کرد. یک راه این است که یک اثر داستانی را به کمک نمادها و با نگاهی سیاسی تفسیر کنیم.
عاطفه پیرایش
ما ایرانی ها از حرف های سربسته خیلی خوشمان می آید و اتفاقا حرفهای زیادی هم هست که کسی جرئت گفتنش را ندارد. فیلم های سینمایی و سریالها را می توان از جنبه های مختلفی نقد و بررسی کرد. یک راه این است که یک اثر داستانی را به کمک نمادها و با نگاهی سیاسی تفسیر کنیم.
در ایران فیلم ها و سریالهایی که تضمنات سیاسی پنهان داشته باشند، مورد استقبال واقع می شوند و مردم ارزش هنری بیشتری برای اینگونه آثار قائلند. مثلا سریال “از یاد رفته” را که در حال حاضر در حال پخش است، در نظر بگیرید. این سریال را میتوان با نگاهی سیاسی بازخوانی کرد. البته ما کاری به این نداریم که آیا واقعا سازندگان این اثر به دنبال گفتن حرفی بوده اند که ما از این داستان می فهمیم یا نه. مخاطب آزاد است که این داستان را به صورت سیاسی تفسیر کند.
داستان، قصهی خانوادهی ثروتمندی را نقل میکند. پدر بزرگ خانواده که عمر چندانی برایش باقی نمانده است و به همه ی اعضای خانواده بی اعتماد است، به دنبال نوه ی گمشده اش، شهاب می گردد. شهاب در فقر بزرگ شده است، اما انسان شریف و درستکار و عاشقپیشهای است تمام عیار. اگر هر کدام از شخصیت ها را یک نماد در نظر بگیریم، اعضای خانواده، نماد سران حکومتی هستند که در جنگ بی پایان قدرت، مدام سر یکدیگر شیره می مالند. با یکدیگر علیه یکدیگر تیم میشوند، و بعد زیر آب هم را میزنند. در مقابل، شخصیت اصلی داستان و نامزدش، مظهر پاکی و درستی هستند. آنها کار اشتباهی نمی کنند و فقط به دنبال عشق و صداقت میگردند. شهاب که کودکی اش را در فقر گذارنده، ظاهرا قرار است نمایندهی طبقهی کارگر باشد و نامزدش، پریسا هم هر چند آقازاده است اما بردهی پول و قدرت نیست، تافته ی جدا بافته ای است که سرنوشتش به سرنوشت قهرمان داستان گره خورده است: قهرمانی که عملا هیچ کاری نمی کند. او فقط می خواهد حسن نیتش را به اعضای خانواده ثابت کند تا او را بپذیرند. او که به عنوان یک منجی وارد داستان شده بود، در ادامه به یک شخصیت فرعی تبدیل می شود که عرضه ی هیچ کاری را ندارد.
آیا این داستان توانسته است تصویری نزدیک به واقع از جامعهی امروز ما ارائه دهد؟ به نظر من این داستان، تصویری از تصور ما از خودمان را ارائه میدهد؛ تصور عمومی مردم از سیاست، دقیقا یک همچین چیزی است: یک عده آدم بی ربط، در مقابل مردم پاک و شریف ایران که از دست آن عدهی قلیل به جان آمده اند. آنها مدام با یکدیگر در جنگند اما هیچ کدام بهتر از دیگری نیست. ما هم به اندازه ی شهاب هیچ کاری از دستمان بر نمیآید و ناچاریم تمام توانمان را صرف محافظت از خود و کسانی که دوستشان داریم، بکنیم.
به نظر من این داستان کلیشهای و تکراری، بازتابی است از وضعیت جامعه ی ما. مردم ایران دچار نوعی انفعال در عرصه ی سیاست شده اند و خود را قربانی آمال پرستی آدمهای غیرقابل اعتمادی میبینند که بر سر ثروت و قدرت به جان یکدیگر افتاده اند. شاید ما مردم ایران هم مثل پدر بزرگ این قصه شدهایم. پدر بزرگ پیر احساس می کند که زمان از دستش رفته است و دیگر امیدی به درست کردن وضعیت ندارد. با اینکه او قوی ترین فرد داستان است، اما تلاشی برای تغییر چنین ساختار معیوبی نمی کند. به جای آن، او به دنبال نوه ی گمشده اش میگردد و از او انتظار دارد که بیاید و یک شبه همه ی مشکلات شرکت و خانواده را حل کند.
تصور سنتی مردم از چهرههای سیاسی، شبیه رابطه ی بین پدر بزرگ و شهاب است. سیاستمدار خوب کسی است که ریاست را به او سپرده اند و او فساد را رسوا و ریشه کن میکند، با صداقت صحبت میکند و به عدالت رفتار می کند. او عاشقی است که برای رسیدن به عشق خود، زمین و زمان را بهم می دوزد و از پس همه ی مشکلات و سختی ها بر می آید. اما چنین آدم خوبی، فقط یک غریبه ی از همه جا بی خبر است که دیر یا زود در دام دراماهای خانوادگی می افتد. پدربزرگ او را مدیرعامل شرکت می کند ولی او با اینکه آدم زحمتکشی است، طبیعتا از عهده ی انجام این کار نمیآید و سعادت فردی اش را به مصالح شرکت و خانوداه ترجیح میدهد. اگر خوب نگاه کنیم، می بینیم که کسانی در جامعه ی امروز ما هستند که از این جهت، به شهاب شباهت دارند. آنها صادق به نظر میرسند اما نمی توانند مشکلات موجود را حل کنند. یا شاید این آدمها فقط دارند نقش شهاب را برای مردم بازی می کنند.
بعضی از چهره های سیاسی امروز ایران، زمانی که خودشان بر مسند قدرت نیستند و در حاشیه ی حکومت قرار گرفتهاند، ساختار و نظام را مورد انتقاد قرار می دهند و از وضعیت فعلی مملکت می نالند گویی که خود هیچ کاره اند و اسیر دست جباران تاریخ شده اند. آنها تبدیل به مظهر عشق به ایران و صداقت می شوند و خواستار اصلاح امور هستند اما وقتی جریان تغییر میکند و بر سر کار می آیند، همان کاری را می کنند که پیشینیان آنها انجام می دادند، یعنی همان کسانی که عوامل فساد و ویرانی معرفی شده بودند.
مردان سیاسی، طبیعتا از این نگاه سنتی عامه به سیاست استفاده می کنند و در هر زمانی بنا به مصلحتی، نقشی خاص را بازی می کنند. گاهی در طرف مردم هستند و مطالبهگری میکنند، اما وقتی قدرتی به دست می آورند، در دل ساختار آشفتهی جامعه، منفعت شخصی خود را در اولویت قرار می دهند.
اما ایران تنها کشوری نیست که در آن فساد دیده می شود. چنین نیست که فقط ایرانی ها به دنبال منافع شخصی خودشان باشند و خودشان را به هر کس و هر چیزی ترجیح بدهند. همه جای دنیا، سیاست همین است. اما در بعضی جاهای دنیا، این سیستم است که بر همه ی مهرههای سیاسی، از هر جناحی تقدم دارد. اوضاع کشورهای دیگر ممکن است چنان باشد که قانون و سیستم قانونی را قربانی افراد و منفعت طلبی هایشان نکنند. اما کشور ما چنین نیست و ما هم مثل پدربزرگ هستیم: با اینکه مشکلات شرکت ما، مشکلاتی ریشه ای هستند که تا ساختار اصلاح نشود، حل نمی شوند اما ما در این خیال خوش هستیم که یک آدم صادق و درستکار هر چند نابلد، می تواند به یک باره همه ی مشکلات را حل کند.
یک اثر هنریِ سیاسی صرفا تصویر واقعیت را عرضه نمی کند، بلکه نگاه ما به واقعیت را شکل می دهد و حتی واقعیت را می سازد: مثلا کارتون سیندرلا را در نظر بگیرید. می توان سیندرلا را نماد طبقه ی محروم در نظر گرفت که به عشق حقیقی- آرمان عدالت- باور دارد و برعلیه بورژواری می شورد، حاکمیت راستین به او تعلق دارد و کفش هم اندازه ی پای اوست. این داستان کلاسیک و داستان های شبیه به آن، زمانی که نسل z، هنوز بچه بودند، بسیار محبوب بود. هر چند بچه ها نگاهی سیاسی به این داستان های کلاسیک نداشتند، اما این داستان بر ناخودآگاه جمعی ما اثر گذاشته است و به آن جهت داده است؛ به طوری که این روزها، بنیادهای فکری چپ طرفدارانی در میان نسل z پیدا کرده است. البته منظورم این نیست که همه ی این نسل چپ هستند اما همین که مجددا دوگانه ی راست و چپ در جامعه پررنگ شده است، مسئله ی قابل توجهی است و نمی توان به آن بی اعتنا بود.
به همین سبب، من فکر می کنم مخاطب باید وقتی داستانی می خواند یا فیلمی را تماشا می کند، به تفسیر سیاسی آن نیز توجه کند. او باید بداند که پیام سیاسی داستانی که به ظاهر مشکلات یک خانواده ثروتمند را کند و کاو می کند، چیست چون به همان نحو که این داستان از دل تصور عمومی جامعه برآمده است، بر این تصور عمومی اثر می گذارد و به آن جهت می دهد. مخاطب عام یک فیلم یا سریال، چه از پیام سیاسی داستان آگاه باشد و چه به آن بی توجهی کند، از آن تاثیر می پذیرد اما وقتی به آن آگاه شود، این توانایی را می یابد که خود تصمیم بگیرد که تا چه اندازه از آن اثر پذیرد.
منبع خبر «خبرگزاری امین» است و پایگاه خبری _تحلیلی امین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. چنانچه محتوا را شایسته تذکر میدانید، خواهشمند است کد ( 426809 ) را همراه با ذکر موضوع به شماره 09141143384 پیامک بفرمایید.با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه پایگاه خبری _تحلیلی امین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.