سعیده پیرایش
چند وقت پیش مادر یکی از دوستانم فوت شد.
دوستی ما همیشه بیشتر از طرف من ادامه پیدا می گرد همیشه این من بودم که تماس می گرفتم و یا می خواستم به همدیگر را ببینیم.
بعد از یک مدت به این رفتارم پایان دادم. با خود گفتم اگر می خواست با من دوست باشد او هم یک حرکتی می کرد. تا این که شنیدم مادرش فوت شده است.
به مراسم ختم او رفتم. از دیدنم حسابی تعجب کرد. مادرش را از نزدیک می شناختم و برای از دست رفتن او متاسف بودم.
حالا که نزدیک سالگرد مادرش است به دوستم فکر می کنم. می دانم که غم بزرگی را تحمل می کند. چند روزی را با خودم کلنجار رفتم و بالاخره تصمیم گرفتم بروم و او را ببینم. می دانم که در این زمان نیاز به دلداری و هم صحبت دارد. گرچه شاید این توقع را از من نداشته باشد.
می دانم که در هیچ زمانی که من به کمک یک دوست نیاز داشتم او کنارم نبود. حتی می توانم بگویم در آن زمانهای سخت او خود را بیشتر کنار می کشید. با این حال نمی توانم بیشتر از این بی تفاوت بمانم.
هرجا را نگاه می کنم و با هرکسی صحبت می کنم به من هشدار می دهد که از آدمهایی که به من اهمیت نمی دهند خود را دور نگه دارم ولی اینکه ببینم کسی به کمکم احتیاج دارد و من هم توان کمک دارم ولی خود را از او به عمد دریغ کنم برایم سخت است.
چرا این روزها حتی محبت کردن هم سخت شده است؟
منبع خبر «خبرگزاری امین» است و پایگاه خبری _تحلیلی امین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. چنانچه محتوا را شایسته تذکر میدانید، خواهشمند است کد ( 404496 ) را همراه با ذکر موضوع به شماره 09141143384 پیامک بفرمایید.با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه پایگاه خبری _تحلیلی امین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.