فکر می کردم به آخر خط رسیده ام. راه چاره ای پیدا نمی کردم. کار از گریه و بی تابی گذشته بود.
سعیده پیرایش
فکر می کردم به آخر خط رسیده ام. راه چاره ای پیدا نمی کردم. کار از گریه و بی تابی گذشته بود.
راه حل هایی که به ذهنم می رسید یا اصلا انجامشان محال بود و یا نزدیک به محال. دستم به هیچ جا بند نبود.ذهن و بدنم خسته بود. روزها در خود فرو می رفتم و در خیالات غرق می شدم. تا این که یک روز جمله ای دیدم: حتی اگر از قلبت خون هم چکید، بخند! از امام علی(ع)
چقدر سخت! چطور می توانستم بخندم؟ ولی کار دیگری هم که از دستم بر نمی آمد. سعی کردم چیزهای خنده دار را پیدا بکنم. بعضی وقت ها فقط ادای خنده را در می آوردم. اطرافیانم با تعجب نگاهم می کردند.
کم کم اوضاع روحیم عوض شد. حالا بهتر می توانستم فکر کنم. فکرهای بهتری به ذهنم رسید و شروع کردم به حل مشکل!
سخت بود و روزهای طولانی زیادی زمان برد تا بالاخره به آرامش رسیدم. ولی تمام این مدت خنده دوای درد من شد.
منبع خبر «خبرگزاری امین» است و پایگاه خبری _تحلیلی امین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. چنانچه محتوا را شایسته تذکر میدانید، خواهشمند است کد ( 412980 ) را همراه با ذکر موضوع به شماره 09141143384 پیامک بفرمایید.با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه پایگاه خبری _تحلیلی امین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.