هیچ کس نمی توانست زیر باران به آن شدت بایستد مگر اینکه تا آن اندازه ناامید شده باشد. شوک بزرگی بود. وقتی آمبولانس رفت او ماند زیر باران. نمی توانست حرکت کند. نفس کشیدن برایش سخت بود.
سعیده پیرایش
هیچ کس نمی توانست زیر باران به آن شدت بایستد مگر اینکه تا آن اندازه ناامید شده باشد. شوک بزرگی بود. وقتی آمبولانس رفت او ماند زیر باران. نمی توانست حرکت کند. نفس کشیدن برایش سخت بود.
پدرش از مرگ حتمی نجات پیدا کرد ولی هنوز خطر او را تهدید می کرد. باید زودتر او را به بیمارستان می رساندند. نتوانست با آنها برود. پاهایش توان حرکت نداشتند.
هنوز چند نفری انجا بودند. از سرش خون می چکید. ولی نه دردی داشت و نه چیزی می شنید.
حال پدرش اصلا خوب نبود. چند دقیقه پیش ولی سر او داد می زد. پسری که نتوانسته بود مطابق میل پدرش باشد. کارهای او به مذاق پدر خوش نمی آمد. از همه آنها ایراد می گرفت. وقتی کلاه خود را قاضی می کرد پدرش حق هم داشت.
چرا تا این حد او را عصبانی کرده بود.
اگر پدر را از دست می داد؟
قلبش فشرده شد. کسی او را تکان می داد. مسوول آمبولانس بود که از او می خواست سوار شود. پرسید: چرا؟
هنوز گیج بود. ناگهان گفت: پدرم؟
مرد پاسخ داد: به همان بیمارستان می رویم. سوار شو!
نمی خواست به آنجا برود. اگر پدر از آنجا رفته بود چه؟
تا بیمارستان خودخوری کرد. آنجا اول سراغ پدر را گرفت. پرستار گفت: می پرسم!
چند دقیقه بعد پرستار برگشت تا کلمات از دهان او خارج شود جان به لب پسر رسید.
– حالش خوب نیست ولی خطر رفع شده. انشاالله به زودی خوب می شود.
تازه بعد از شنیدن این حرف بود که پسر دردش را احساس کرد. چون تازه توانسته بود نفس بکشد.
منبع خبر «خبرگزاری امین» است و پایگاه خبری _تحلیلی امین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. چنانچه محتوا را شایسته تذکر میدانید، خواهشمند است کد ( 404443 ) را همراه با ذکر موضوع به شماره 09141143384 پیامک بفرمایید.با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه پایگاه خبری _تحلیلی امین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.